اختصاصی ختم کلام/ به قلم‌: مهدیه رزاقی لنگرودی

مرا بانوی قلم‌نام نهادند بی آنکه بدانند آنکه مرا آموختن آموخت توبودی. آموزگار مهربانم؛ فدای دستان فداکار وکار کرده ات. فدای تمام غصه هایت برای تک تک الفباهایی که به من آموختی. فدای هرآنچه که نمی توانستم و تو مرا قادر به آن ساختی. سوگند به چشمان خسته گچ خورده تو و نشاهایی که تنها در یک بهار با دستان مردانه ات سبز شدند؛ هرگز، به ناحق نخواهم نوشت و هرگز با قدرت قلم در برابر ناحق ترین ها کوتاه نخواهم آمد.
#جوانمردترین آموزگار روزگار، ای عزیز خسته ی خفته درخاک، امروز بر تمام نگرانی های الفبایی ات، غریبانه می گریم و به یاد آخرین واژگانی که نگاشتم و بر لباس آخرتت وصله زدم، وحشیانه می گریم. پدرم، ای نخستین آموزگار زندگی ام، ایمان بدارکه با گامی استوارتر از همیشه، شبانگاهان از گورستان تاریخ گذرخواهم‌کرد تادرخلوتی شبانه با تو از ناگفته ها بگویم وبنگارم.
نخستین آموزگارمن؛ با وسعت سترگت ازمن بانوی قلم ساختی امانفرین برقلمم که برپیکربی جان تونغمه خداحافظی نگاشت‌ونفرین بر دستانم که دستان مهربان تو را در خاک گمارد.خدایا؛ این دستانم و این هم قلمم. دیگر هیچ کدام را نمی خواهم. حالا که بابا از آن تو شد این دو هم از آن تو. هردو را از من بستان. من با اینان، با آن یار شیرین قصه های ناگفته و نا نوشته ی بسیار داشتم، تو مگر ندیدی که دستانم او را به دست سرد خاک سپرد و قلمم واژگان جدایی را بر او نگاشت؟ بستان از من این دو بی وجدان نامهر را.
پدرم: افکار تمام کائنات را سبز کردی، سخت سر کردی، زمین را سبز کردی، سخت سر کردی. هرچه دشواری بود به جان مهربانت خریدی تا مرا و عالمیان را بیاموزی. فدای فداکاری هایت شوم‌من، جز اینکه وجودت را خراشیدی و بر خود ستم روا داشتی چه حاصل کردی؟ کدام سبزها امروز سراغت را گرفتند و قدرت را دانستند؟ کدام ها با تو از لحظه های زرد جدایی گفتند؟ از آن روز هایی که قلب بی ریایت زیر بوته های آیینه ای شکست! از آن روزهایی که شکستی و شکستی تا به روزی رسیدی که دیگر قادر نبودی قلم دردست بگیری. بگوبابا: کدامیک از تو نوشتند؟ کدامیک وجودت را پاس داشتند و تورا ارج نهادند. بنویس ای قلمم. پیش از آنکه گلوگاهت را بفشارم بنویس. درد دلها دارم با پدرم که آموزگارترین بود. بنویس که هرقدر بنویسی کم نوشته ای رازهای پنهان شده سینه آن مرد تکرار نشدنی را. بنویس ای قلم نفرین شده ام. بنویس که بانوی قلم از اینک سیاه خواهد نوشت. بنویس که دخترک قد کشیده بابا روزی دردهای بابا را جوهر خواهد کرد و با آهی از اندوه بر نعش خاطره های تاریخ خواهد ایستاد و تمام بهار ها را چرک نویس خواهد کرد.
آری قلمم بنویس. همه درد ها را بنویس اما پیش از آن، بنویس؛ بابای آموزگارم برای آخرین بار روزت مبارک./نقطه سر خط.

بانوی قلم سیاه پوش